خدا را دوست دارم چون . . .

احمد كامران قراملكي
 

 نمي شود خدا را دوست نداشت و اين دوست داشتن يک طرفي نيست بلکه دو طرفي است چنانکه ما خدا را دوست داريم هزاران برابر«و شايد بي نهايت برابر» خدا ما را دوست دارد . من خدا دوست دارم چون ما فقير محض و محتاج تا ابد به خداوند متعالي هستيم چگونه مي شود خدا را دوست نداشت در حالي اگر لحظه اي ما را به خودمان واگذارد گمراه مي شويم . در ادعيه مي خوانيم که «الهي لا تکلني الي نفسي طرفه عين ابدا» خدايا لحظه اي ما را به خودمان وامگذار . اين دعا را بسياري از عالمان وارسته و ره پيمودگان طريق عرفان توصيه مي کنند.

اينکه مي فرمايد: "اگر لحظه اي ما را به خودمان واگذاري گمراه مي شويم" ، يک معني ظاهري دارد و يک معني باطني.

معني ظاهري اين است که اگر لطف و عنايت خود را از ما دريغ فرمايي ما از راه راست گمراه خواهيم شد و به راه شياطين خواهيم پيوست و اين براي ما شکستي بس عظيم مي باشد.

معني باطني اين است که خدايا اگر يک لحظه ما را به خودمان واگذاري ما از صحنه هستي محو خواهيم شد... زيرا که وجود ناقص ما متصل به وجود اقدس و ذات واجب الهي مي بالشد . اينکه فلاسفه ذات تبارک و تعالي را ذات واجب الوجود نام مي برند بدين جهت است که وجود او نياز به موجد و ايجاد کننده ندارد، بلکه او عين وجود مي باشد و اين ما يعني "ممکن الوجودها " هستيم که در بقاء حيات خود نياز به واجب الوجود«خدا» داريم . پس با اين اوصاف آيا مي شود خدا را دوست نداشت. خداوندي که ما را از منجلاب عدم ها بيرون کشيد و در سراي هستي و وجود مکانمان بخشيد، خداوندي که با حکمت بي منتهاي خود حکيمانه ما را خلق کرد و قسط و عدل را در هستي جاري ساخت، به گونه اي که اگر حتي يکي از اجزاي عالم جا به جا بشود کل عالم نابود خواهد شد و اين تدبير خالق عظيم و قابل ستايشي است که اين چنين بر مخلوقات خود عنايت دارد. حال شما قضاوت کنيد که چرا خداي خود را دوست دارم!!!